ستاره ها کم سو شده اند

یا شاید در غبار گم شده اند

یا که مانند ستاره بخت من سالهاست که بخواب ایدی فرو رفته اند

زانوانم را در آغوش می گیرم

و به تنهایی ام تکیه می کنم فدرتی عجیب در خود حس میکنم

و آرامشی محو

چون امتداد مواج یک فوتون نورانی

یا تبلور قطره ای که از ابر های بارانزا می گریزد

تا به آغوش مادر زمین برسد

کنار پنجره تنهایی ام برای کبوتران سبگ بال دانه می ریزم

آنهایی که ازدشت های شقایق می گذرند

و نامه های محبوبان را جابجا می کنند

اما اکنون جای خود را به دنیای الکترو نیک و دیجیتال داده اند

 ولیکن آدمی با وجودتمام این امکانات در اندوه و خلا روحی عمیقی غرق شده


چقدر سخت است که باور کنی برای ماموریتی کوتاه مدت به زمین امده ای و باید دوباره و سریع برگردی

شمارش معکوس شروع شده زمان را زمانی از ما میگیرند که در حالمان غرق شده ایم

همه چیز خوب است همه چیز آرام است

مرگ ناکهان می رسد و .....