من آن مرغ پرو بال شکسته ای ام که از سز بام شما گاهی گذشتم . گاه نشستم شما برمن سنگ زدید من نرمیدم نه گسستم .گاهی پریدم و گاهی برگشتم روی بام خانه ای

 

باران تند آمدو شما تند زیر سقف خانه هایتان پنهان شدید من سر در پناه بال خود زیر باران های سیل آسا نشستم .گاهی از باز ترسیدم و گاهی از گربه با این پر شکسته از سنگی به سنگی افتادم معصومیت نگاه پر از تمنایم را ندیدید حداقل نگاهی به پرهای خونیم می کردید . این خون قلب زخمیم  است که پرهایم را رنگین و خون آلود کرده .بنگرید ای انسانهای بی رحم. تا کجاست که خالقم برای معصومیتم از سرکشی کنندگان انتقام نکشد.